بی تو نداشت صبر، که با تو قرار داشت
از آسمان به سوی تو قصد فرار داشت
مهر بود و مهر او پر کرد دستان مرا
دست لطفش کرد آرام آه چشمان مرا
#فرمان_بده
هر زمان از ماه رویت چیده ام من هور را
دست ساقی دیده ام سر پنجه ی انگور را
عشق لطفی است که عاشق به خودش داشته است...
رحم کن عشق به حال دل ما کوچک ها
غرش شیر کجا و جگر کودک ها
عشق پاییز نگاه است چه خوشرنگ شدی؟
سوی من پنجره باز است چرا سنگ شدی؟
کبوتری لب بامی نشسته بود فقط
حریص دانه ی دامی نشسته بود فقط
اصلم نیست...
با تو هر چیز که هست حال غزلها غم نیست
بی تو چشمک زدن ریسه به جز ماتم نیست