بی ربط، کبریت
بی ربط، کبریت
آتشی بر جان من افکنده ای تو بی گمان
بودن تو در برم بی ربط با کبریت نیست
«علی زکریایی»
دوش گفتم با زنم کین مادرم عفریت نیست
جایگاهت پیش او با این سخن تثبیت نیست
«علی زکریائی»
دلم خون شد دلم خون از دو بیتی‌ها رباعی‌ها
کسی بیربط کبریتی میان دل نمی‌گیرد....
«زهرا رشیدی»
گوئیا نشنید در مطبخ نمیدانم ولی
ناگهان بی ربط فریادی بزد "کبریت نیست"!!
«علی زکریائی»
کبریت من بگشوده لب، مطرب نوایی ساز کن
تک بیت بی ربطم ببین، آشفتگی آغاز کن..
«علی زکریائی»
بیا و ببین خط خطی های پر خبط من را
همین شعر عریان همین شعر بی رخت من را
سرآغاز دارد؟ندارد.. سرانجام ؟....آن هم نه انگار
فقط جان کاغذ گرفتست و این وقت من را!
بیا و به کبریت نقدت بسوزان... بسوزان
بیا خط بزن خط خطی های بی ربط من را....
«نرگس سادات اصفا»
حال من آشفته شده
دستم از این عالم پر دوز و کلک شسته شده
حرف من ابتر شده و دلبر من خر شده!
سوزاند دلم را و منم بهر تلافی
آتش زدم آن عکس ولی حیف
کبریت منم تر شده از اشک سرم
دوش دیدم که پریسا
آن دخترکی کو به چتم بود اصغر شده لامصب نسناس!
بی ربط ترین دختر یونی،
در عرض سه سوت کاملا عنتر شده!
ای وای که این حال من آشفته شده!
ظهر ،
دیدم که غذای ننمم شفته شده!
«علی زکریائی»
شعری ندارم... واژه ها بی ربط بود و بی هوا
سیگار اگر داری بگو!
کبریت اگر داری بده!
«طاهره طایفه»
بی ربط نوشتم چه کنم شعر ندارم!
کبریت بکش! دفتر بی شعر بسوزان!
«طاهره طایفه»
بی ربط ترین بیت به دیوان تو این بود
"کبریت دلم خیس شد و عشق نسوزاند "
«هانی»
بر در این آستان سایید سر،
سوخت و آتش گرفت و زنده شد...
کبر خود کبریت زیر پا گذاشت،
قطع و بیربط و رها شد، زنده شد...
«علی زکریایی»
بگذار بگویند که بی ربط نوشتم!
کبریت نگاهت زده آتش به دل من...
«علی زکریایی»
