اصلم نیست...دلاوار
اصلم نیست...
با تو هر چیز که هست حال غزلها غم نیست
بی تو چشمک زدن ریسه به جز ماتم نیست
وصف لبخند تو از دست که بر می آید؟
در توان من بیچاره و این مرقم (2) نیست
شام نخجیر تو و عاشق بزدل؟ هیهات...
هر که یالی به سرش بافته شد، ضیغم (3) نیست
غم گوارای وجودم که تو میخندی باز
با تو "شیرین دهنی"، هیچ غمی علقم (4) نیست
حال #خوبم فقط از دست تو بر می آید
چتر بنداز که باران غمم نم نم نیست...
عقده (5) را دست نگاه تو اگر باز کند
هیچ عقدی بخدا مثل همین محکم نیست
آب باران من از جنس مراد است ولی
غصه ی مال کم و دردِ دل و اِشکم (6) نیست
شعر هم نامه ی سربسته ی عاشق به "تو" شد
ورنه یک واژه به جز "تو" به دلم محرم نیست
زیر هرم نفست زیست عجیب است چرا...
مثل این زندگی ساده که می کردم نیست
ای که در مدرسه ی عشق محصل بودی
هر که ازعشق، ندانست مگو آدم نیست
ما که در میکده با اهل دل همراه شدیم
فهم کردیم که در مدرسه ها هم کم نیست...
در صف عشق به محراب تو بستیم نماز
اجمل اینجاست امام حکمِ امام احکم (7) نیست...
حال شوریده ی قلبم که خریدار نداشت
تو جدا کن که برای تو دلم درهم نیست
حق که داری بِرَمی از من دیوانه ولی
ریسمانست تمنای دلم...ارقم (8) نیست
گوش بودی و شدی محرم رازم ...بخدااااااااا
هر چه اصلم شده شعرعشق ولی اصلم نیست
#دلاوار
اصلم: گوش بریده
2. قلم
3. شیر
4. تلخ
5. گره
6. شکم
7. اعدل
8. مار کشنده
- ۹۴/۰۸/۲۷