چشم بگشای که چشمان تو دیدن دارد...
«بیت مطلع »:
«چشم بگشای که چشمان تو دیدن دارد
سیب سرخی است لبان تو که چیدن دارد»
«سید حسین رضوی پور»
خواستم طنز بگویم که چه حسی دارم
لیک افسوس که زجر تو چشیدن دارد...
«علی زکریایی»
بعد یک عمر که در روزهی غم محذوریم
وقت افطار، لب یار چشیدن دارد
کفتر جلدم و هر جا که روم میآیم
سوی بام تو دلم شوق پریدن دارد
«سید حسین رضوی پور»
پای من خسته ز راه است حبیبم مددی
پای تاول زده ام شوق رسیدن دارد
«علی زکریائی»
من سر راه تو با دیده تر بنشستم
یوسف حسن جمال تو خریدن دارد...
«علی زکریائی»
من سر راه تو با دیده تر بنشستم
یوسف حسن جمال تو خریدن دارد...
«علی زکریایی»
گیسوان تو چمنزار و دلم میل چرا!
مرتعی بکر که دل میل چریدن دارد!
«علی زکریایی»
هر چه گفتم به دلم با من بیچاره بمان
من چه گویم که خودش ذوق رهیدن دارد
«علی زکریایی»
منم آن پیرهن گم شده در عطر تنت
که زلیخا ی تورا دست دریدن دارد
«هانی»
گر چه گویند که از دور خوش است آوازت
این دهل لیک ز نزدیک شنیدن دارد...
«علی زکریایی»
رفتم و دست کسی پشت سرم آب نریخت
جاده هم مثل تو میل نرسیدن دارد...
«طاهره طایفه»
باد ، اندوخته ی عشق مرا با خود برد
باد ، وحشی ست درختم ! سر چیدن دارد...
«طاهره طایفه»
باز هم نام تو سرفصل خبرهاست،بدان
قلب یک حادثه ! امکان تپیدن دارد
«نرگس سادات اصفا»
- ۹۴/۰۹/۲۵