کبوتری لب بامی نشسته بود فقط...دلاوار
کبوتری لب بامی نشسته بود فقط
حریص دانه ی دامی نشسته بود فقط
فقط به پنجره ی باز خانه ای، خیره-
به تکه نان و حطامی (1) نشسته بود فقط
پرش سپید و پر از پرکشیدن اما چون
کلاغ غالیه فامی (2) نشسته بود فقط
شبیه مرد فقیر بدون ضامن هاااا
دویده در پیِ وامی نشسته بود فقط
نظیر لُعبت (3) محجوبه ای به روزِ طلب (4)
در انتظار کلامی نشسته بود فقط
جماعتی همه در عیش پرکشیدن و او
فرید (5) پشت امامی نشسته بود فقط
و تیر غمزه ی شاهی برای یک لحظه
به چشم های غلامی نشسته بود فقط
کنار مسجد و پشت کِنِشت (6) و مدهوشِ
خدای پشتِ پَنامی (7) نشسته بود فقط
غزال اشک کبوتر کِناسِ (8) دیده بهِشت
هژبر (9) دل به کُنامی (10) نشسته بود فقط
سر جنازه ی فرزند شیرخواره خود
چو بهت و غمزده مامی نشسته بود فقط
چنان چو ابر بهاری گریست انگاری
درون سیل مدامی نشسته بود فقط
نفس نفس به تمنای غمزه ای جلاد...
و زیر برق حسامی (11) نشسته بود فقط
نشسته بود ببیند که باز پنجره را
نشسته بود حمُامی (12)... نشسته بود فقط...
کلاغ قصه عمرم سپید پر شد و باز
کبوتری لب بامی نشسته بودم من...
#دلاوار
) خرده ریز
2. سیاه رنگ
3. عروس
4. خواستگاری
5. تنها
6. صومعه..معبد
7. روبند هنگام عبادت
8. خوابگاه آهو. محلی که آهو استراحت میکند
9. شیر
10. خوابگاه شیر
11. شمشیر برنده
12. کبوتر
- ۹۴/۰۸/۲۷