«بیت مطلع »:
«چشم بگشای که چشمان تو دیدن دارد
سیب سرخی است لبان تو که چیدن دارد»
بی ربط، کبریت
آتشی بر جان من افکنده ای تو بی گمان
بودن تو در برم بی ربط با کبریت نیست
رضایت، خانه، چراغ، گذشتن(مشتقات)
بیت مطلع:
«امروز لباس گرم برمیدارم
سرمازده ام، گرمی دستان تو نیست»
«ولی تو بازمی گردی بدون هیچ امایی
که میدانم نداری طاقت گرمای آهی را»
غروب، غبار، غرور، غریق
من غریق غروب لبخندت......
بس که تاب عبور دارد خُب!