شبیه شاخه ی پیچک گرفتارم به گیسویی...سید حسین رضوی پور
جمعه, ۲۹ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
شبیه شاخه ی پیچک گرفتارم به گیسویی
که می پیچد به پای من چو می ریزد به هر سویی
منم آن صید چشمانت که در خون غرقه خواهم شد
گر از چشمت زنی تیر از کمان ناز ابرویی
دل و دین مرا بردی به روز روشن ای رهزن
شب و روزم یکی کردی به مشکین چشمی و مویی
مرا حالا که با عشق خودت کور و کرم کردی
به آغوشت بخوان گر بردی ای گل از کرم بویی
در این صحرا که آهویان به چنگ شیر می افتند
من آن شیرم که می افتم به دام چشم آهویی
بدون دیدنت ای گل نخواهم عمر جاویدان
چه سود ار بی تو در جنت نشینم بر لب جویی
هزاران حرف بر دل مانده و بر لب نمی آید
ولی با چشم می پرسم، ولی با اخم می گویی
«سید حسین رضوی پور»
- ۹۴/۰۸/۲۹