سکوت ، دیوار، مداد، ابر
سکوت ، دیوار، مداد، ابر
ما ابر شدیم و باریدیم
بر سقف خانه های بی دیوار
هرچند یک مداد بی رنگیم
طرحی زدیم : سکوت ِ هر دیدار
«ساقی .علیزاده»
با مدادم میکشم ابری به روی سقف دل
تا که بارانی ببارد روی دیوار سکوت
«محدثه.سامت»
بر ابر گونه های تو رنگی پرید و رفت
باران میان رعد سکوتت خزید و رفت
دیوار غصه های تو یکباره ریخت تا
روی مداد چشم تو خطی کشید و رفت...
«دلاوار»
من از سکوت غمانگیز شهر بیزارم
و از خودم که چنان نقش روی دیوارم
و از عبور بیتفاوت ابر، روی کویر
و از مداد خدا کاین نوشت تقدیرم
« محمد. معماریان»
"نگاه دار دلم را برای آنچه در اوست"
سپیدرود غریبم بگو به ابر به دوست
که با مداد سیاهش سکوت ننویسد
بس است اینهمه دیوار و هرچه آب سبوست!
«زهرا. رشیدی»
سکوت، چینی دل را زیاد میشکند
و اشک، تارک دیوار انقیاد میشکند
دلم چو ابر بهاری پر است از غم و شعر
چو میروم بنویسم مداد میشکند
« سید حسین.رضوی پور»
سرودهایم غزل را در امتداد سکوت
نوشتهایم ولی با نوکِ مداد سکوت
شبیه ابرِ پس از بارشیم، خاموشیم
رسیدهایم به دیوارِ انقیادِ سکوت
«سید حسین. رضوی پور»
تا سکوتم راشکستم ابر باریدن گرفت/
سرمثال شاخه ای گل از بدن چیدن گرفت
با مداد نرم طوری که نگیرد نشتری
روی دیوار دلم روی تو نقشیدن گرفت
«هانی »
خستهام از آرزوها، از پریدن بی رسیدن
از مداد کودکیها بی گل سرخی کشیدن
روی دیوار اتاقت ابر را تصویر کردن
هی شکستن در سکوتت در خودت باران چکیدن
«زهرا.رشیدی»
با مدادی ابر میخواهم به دیواری کشم
تا بداند این سکوتم میل باران داشته
«علیرضا.پناهی وفا»
- ۹۴/۰۸/۲۷