لبخند زدی و باز با لب خندت …
آن غم که به قلب من زد آتش گم شد
آ ن کوچه ى تاریک پر از تنهایی
بازار پر ازدحام و پر مردم شد …
«هانی»
صبح شده باز پاشو بشین کنارم
بخند و باز کن چشاتو عزیزم
دعا بکن که روز خوبی باشه
تا من برات چایی شیرین بریزم
«ساقی
نارنج و بهار و بوسه در لبخندت
یک قاصدک پر از خبر لبخندت
خواب خوشی و بجای تعبیر فقط
یک بوسه به خواب و بوسه بر لبخندت
« زهرا